.::❤ ( LOVE IS ) ❤::.
theme designer :

x-themes.LOXBLOG.COM



مـــَـن آن حَواے پـــُــر اَز بــُــغضــــَــم

 

 

مَن اِحـسـاسـيــَم دَركـِـ مـَن مُشـكـِلهِ

اجينم با هرچي به جزحوصله /يه وقتايي كه پرت و ناراحتم /نبايد برنجي كه كم صحبتم /هميشه باهام سرد بودن همه /يه كم خوبي هم دارم اما كمه /پر از عشق و احساس بي منتم /باهام خوب باشي باهات راحتم

اگه پا به پام راه بياي بي دريغ /صبوري كني و پريشون نشي /بتوني بموني قسم ميخورم/

كه از اعتمادت پشيمون نشي

من احساسيم درك من مشكله /اجيرم با هرچي به جزفاصله /يه وقتايي كه پرت و ناراحتم

نبايد برنجي كه كم صحبتم

 

پست ثابت

 

 

چهار شنبه 30 اسفند 1398 9:46 |- ♚He Died♚ -|

نَشکونּ انگشتاتو
_چرآ؟!
بَعـد کہ پیر شُـدے دستآت میلرزه
_ولکن اَلانشم میلرزه
حآلآ بآز بِشکونּ اَنگشتآتو
_جآلبه!
اینکہ دستآت میلرزه؟!
_نَه،وَقتے اَنگشتاتو میشکونی بَعـدِش ،دستآت میلرزه،امآ اگه دلتو بِشڪنن،بعـدش دیگه واس هیچی نمیلرزه :)
مَن
ھَمون آدم سابِقے کِ
ھَمہ چے داشُ
ےِ دَفہ بیمار شُد
ھَمہ چے تار شُد
گِرِف خُدا اَزَش ھَمہ چیزاشُ
✍آرههـ راس میگے...مَــن خِیلے ضَرْـبـه خـوردمـ ولے⇩
اینْ ضَرْبِهـ ها‌ فَقَطــ...
اِحساسَمو کُشتَن......

دو شنبه 27 مهر 1394 16:40 |- ♚He Died♚ -|

من
همون که روزی بود ، اونقدی که روزی بود

راضی بود ، بسش بود ، دنیا توی دستش بود 

زیر پاش لغزش شد ، دنیاش بی ارزش شد

طرد شد ، سرد شد ، توی مشکل غرق شد 

شدش يه مَرده مُرده بين زنده ها

همیشه تكــــ و تنها دور از اجتماع 

دير اومدي زود رفت ، غرورش رو خورد كرد

امروز و فرداهاش از ديروزش پوش تر 

تكوندم شونه هامو ،‌ اشكــــ روي گونه هامو

واسادم رو جفت پاهام ، زير پرچم خدام 

كندن کلاً از همه ، اين آدماي مسخره

حتي شهرم پر تنش هر روزش يه جور مسئله 

شنبه 22 فروردين 1394 22:56 |- ♚He Died♚ -|

بیرحم تر شدم هر روز 

وقتی دیدم خون سیرم کرد

دیدم تهش روباه برنده س
وقتی که بترسه شیر از خر
فهمیدم من باید چی باشم
روباها از گرگ میترسن
میشکستم تــ*م هم نبود
کیا بهم دل میبستن
میبستم بیشتر چشامو
رو آدمای بی مصرف

کی دستمو گرفت
وقتی هر روز بیشتر تو خودم میرفتم؟
کی اصلا
دید که چطور توی فکرم شیطونا میرقصن

میگن صبر
میخندم چون تا حالاشم شده دیرم
من سیرم از هرچی تکرار
از هرچی دوییدن بی مقصد
این پیر از مرگ نمیترسه
چون رفت تو یه مسیر بی حسرت
من اینم ، صد بارهم بمیرم
بازهم تو این راه میدم سر
صد بارهم بمیرم
بازهم تو این راه میدم سر
این پیر از مرگ نمیترسه
چون رفت تو یه مسیر بی حسرت
من اینم ، صد بارهم بمیرم
بازهم تو این راه میدم سر

پنج شنبه 7 اسفند 1393 22:27 |- ♚He Died♚ -|

به درک توام اصن حرفمو نبین 

به درک حرفای قلبمو نبین 

به درک پاشو برو دستمو نگیر

ولی به خودت قسم کسی اشکمو ندید

الان بلدم حسابی داد زدنو 

حفظم همه روزای باختنمو 

همون روزا بودن منو ساختنمو 

الان می تونم بزنم حتی شاهرگمو 

یک شنبه 5 بهمن 1393 19:42 |- ♚He Died♚ -|

'مــنو بشنــاس'
من سرشــار از
غَم و احســاس
مـــــــن تاریکــم
پر از اِشــــــکال
با گـــــوشِ پر از
فُش و اخـــــطار
از دنیایِ آدما
اخــــراجَم !

 

شنبه 27 دی 1393 14:39 |- ♚He Died♚ -|

اگر روزی رسیدی که من نبودم . . . 

تمام وصیتم به تو این است . . .

” خوب بمان “ 

از آن خوب هایی که من عاشقش بودم…. ! 

پنج شنبه 25 دی 1393 15:41 |- ♚He Died♚ -|

زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که منم
قرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

قبل رفتن بگذار از تهِ دل آه شوم
طوری از ریشه بکش ارّه که کوتاه شوم

مثل سیگار،خطرناک ترین دودم باش
شعله آغوش کنم حضرت نمرودم باش

مثل سیگار بگیرانم و خاکستر کن
هر چه با من همه کردند از آن بدتر کن

مثل سیگار تمامم کن و ترکم کن باز
مثل سیگار تمامم کن و دورم انداز

من خرابم بنشین،زحمت آوار نکش
نفست باز گرفت،این همه سیگار نکش

آن به هر لحظه ی تب دار تو پیوند، منم
آنقدر داغ به جانم ،که دماوند منم

توله گرگی ،که در اندیشه ی شریانِ منی
کاسه خونی،جگری سوخته مهمان منی

چَشم بادام،دهان پسته،زبان شیر و شکر
جام معجونِ مجسم شده این گرگ پدر

تا مرا می نگرد قافیه را می بازم
... بازی منتهی العافیه را می بازم

سیبِ سیب است تَن انگیزه ی هر آه منم
رطب عرشِ نخیل او قدِ کوتاه منم

ماده آهوی چمن،هوبره ی سینه بلور
قاب قوسِین دهن، شاپریه قلعه ی دور

مظهر جانِ پلنگم که به ماهی بندم
و به جز ماه دل از عالم و آدم کندم

ماهِ بیرون زده از کنگره ی پیرهنم
نکند خیز برم پنجه به خالی بزنم

خنده های نمکینت،تب دریاچه ی قم
بغض هایت رقمی سردتر از قرنِ اتم

مویِ بَرهم زده ات،جنگل انبوه از دود
و دو آتشکده در پیرهنت پنهان بود

قصه های کهن از چشم تو آغاز شدند
شاعران با لب تو قافیه پرداز شدند

هر پسربچه که راهش به خیابان تو خورد
یک شبه مرد شد و یکه به میدان زد و مُرد

من تو را دیدم و آرام به خاک افتادم
و از آن روز که در بندِ توام آزادم

چشممان خورد به هم،صاعقه زد پلکم سوخت
نیزه ای جمجمه ام را به گلوبند تو دوخت

سَرم انگار به جوش آمد و مغزم پوسید
سرطانی شدم و مرگ لبم را بوسید

دوزخِ نی شدم و شعله دواندم به تنت
شعله پوشیدم و مشغولِ پدر سوختنت

به خودم آمدم انگار تویی در من بود
این کمی بیشتر از دل به کسی بستن بود

پیش چشم همه از خویش یَلی ساخته ام
پیش چشمان تو اما سپر انداخته ام

ناگهان دشنه به پشت آمد و تا بیخ نشست
ماه من روی گرفت و سر مریخ نشست

آس ِ در مشتِ مرا لاشخوران قاپ زدند
کرکسان قاعده را از همه بهتر بلدند

چایِ داغی که دلم بود به دستت دادم
آنقدر سرد شدم،از دهنت افتادم

و زمینی که قسم خورد شکستم بدهد
و زمان چَنبره زد کار به دستم بدهد

تو نباشی من از آینده ی خود پیرترم
از خر زخمیِ ابلیس زمین گیر ترم

تو نباشی من از اعماق غرورم دورم
زیر بی رحم ترین زاویه ی ساطورم

تو نباشی من و این پنجره ها هم زردیم
شاید آخر سر ِ پاییز توافق کردیم

هر کسی شعله شد و داغ به جانم زد و رفت
من تو را دو... دهنه روی دهانم زد و رفت

همه شهر مهیاست مبادا که تو را
آتش معرکه بالاست مبادا که تو را

این جماعت همه گرگند مبادا که تو را
پی یک شام بزرگند مبادا که تو را

دانه و دام زیاد است مبادا که تو را
مرد بد نام زیاد است مبادا که تو را

پشت دیوار نشسته اند مبادا که تو را
نا نجیبان همه هستند مبادا که تو را

تا مبادا که تورا باز مبادا که تو را
پرده بر پنجره انداز مبادا که تو را

دل به دریا زده ای پهنه سراب است نه
برف و کولاک زده راه خراب است نرو

بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم
با غم انگیزترین حالت تهران چه کنم

بی تو پتیاره ی پاییز مرا می شکند
این شب وسوسه انگیز مرا می شکند

بی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیست
گل تو باشی من مفلوک دو مشتم خالیست

بی تو تقویم پر از جمعه بی حوصله هاست
و جهان مادر آبستن خط فاصله هاست

پسری خیر ندیدهَ م که دگر شک دارم
بعد از این هم به دعاهای پدر شک دارم

می پرم ،دلهره کافیست خدایا تو ببخش
... خودکشی دست خودم نیست، خدایا تو ببخش

شنبه 13 دی 1393 15:51 |- ♚He Died♚ -|

لینک صفحه ی پرداخت آنلاین محک

.

http://www.mahak-charity.org/main/fa/help-mahak


†ɢα'§ : موسسه خیریهموسسه خیریه محکمحکموسسه خیریه حمایت از کودکان مبتلا به سرطانسرطان
یک شنبه 17 فروردين 1393 21:21 |- ♚He Died♚ -|

واسه اولین بار یکی میاد تو زندگیت...
میگه دوستت داره تو هم خوشت میاد چون تورو دوست داره
کم کم به هم عادت میکنید وابستـــه میشید یه جواریی که فک میکنید بدون هم بودن واستون محال شده،این رابطه میشه
عشق اول؛
وقتی میره تو میمونی و هـــــــــــزار تا خاطره با کلی تنهایی و سوال بی جواب خلاصه قشنگترین روزای زندگیت میشه غم و غصه

میشه فکـــ کردن و به گذشتــــه و یه عالمه چراهای بی جواب
همه ی این روزای سخت کم کم تو ذهنت کمرنگ میشه
سعی میکنی همه چیو فراموش کنی
به روزای خوب میرسی
حتی شاید یکی بیاد تو زندگیت که خیلی بیشتر از اون دوسش داشته باشی اونقدر که همه ی خاطرات اون از ذهنت پاک بشه فقط یه اسم ازش باقی بمونــــــــــــــه و چندتا خاطره ی نصف نیمه.
حالا دیگه خیلی وقتــــــه بهش فکر نمیکنی...
ولی مطمئن باش اگه یه روزی یه جایی دوبــــــــــــاره ببینیش
همه ی اون خاطره ها
همه ی اون روزا
همه ی اون حرفـــــــا
دونه بـــــــــه دونـــه دوبـــــــــــــاره یادت میــــــــــــــــاد :|

آره عزیــــــــــــــــــــزم
عشق اول همچین دردی داره
شاید فراموش بشه ولی هیـــچ وقت خوب نمیشه.

 

دو شنبه 27 خرداد 1392 15:41 |- ♚He Died♚ -|

 آیینی که آدمی را به گوشه نشینی… وادار کند دوامی نخواهد داشت… مگر می توان شیرینی عشق تو را چشید و از تو روی گردان شد ؟ مگر می توان لذت همجواری با تو را درک کرد و میل جای دیگر داشت ؟ سرنوشت مرا خیر بنویس تقدیری مبارک تا هر چه را که تو دیر می خواهی زود نخواهم و هر چه را که تو زود می خواهی دیر نخواهم . اگر تنهایی ام چشم مرا بست… اگر دل از تنم افتادو بشکست.. فدای پای قلب آن عزیزی.. که درهر جا که باشد یاد ما هست… آنقدر قوی باش تا هر روز با زندگی روبه رو شوی… زندگی یک مسابقه نیست، بلکه سفری است که هر قدم از مسیر آن را باید لمس کرد، چشید، و لذت برد…

 

 

شنبه 25 خرداد 1392 10:1 |- ♚He Died♚ -|

 زنـــدگــــــــــی تعـ ــــــــداد نفـــــــــــــس نیســــــــت . . .

تعــــــداد لَبخـ ــــــــــنـد کسیســــت ڪہ دوستــــــ ♥ ــــــش دارے . . .

پـــــس بخـ ـــــــــــ ♥ ♥ ♥ ـــــــــــند تـا زنـدگـــــــــــی ڪنــــــــــــــم . . .

 

یک شنبه 8 ارديبهشت 1392 21:53 |- ♚He Died♚ -|

 خدایا صدای مادرم را میشنوم...

بابت بودنش تو را شکر میگویم...

این معجزه تو ست برای لحظه های دلتنگیم...

میهمان سفره توست،بر او مرهمی باش...

زیرا او سالها مرهم دردهای من بوده است...

 

شنبه 7 ارديبهشت 1392 19:28 |- ♚He Died♚ -|

بعضی از آدمها پر از مفهوم هستند
پر از حس های خوبند ، پر از حرفهای نگفته اند
چه هستند ، هستند و چه نیستند ، هستند
یادشان...خاطرشان...حس های خوبشان
آدمها ، بعضی هایشان ، سکوتشان هم پر از حرف هست
پر از مرهم به هر زخم است...

شنبه 7 ارديبهشت 1392 19:27 |- ♚He Died♚ -|

 آرام آرامم
مثل مزرعه ای که تمام محصولاتش را ملخ ها خورده اند
دیگر نگران داس ها نیستم

پنج شنبه 22 فروردين 1392 13:12 |- ♚He Died♚ -|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد

ϰ-†нêmê§